كيفيت زندگي والدين داراي كودك مبتلا به ديابت بر نشانه هاي عاطفي- رفتاري فرزندانشان

   خانواده هاي داراي فرزند مبتلا به ديابت با مشكلات و چالش هاي مختلفي از جمله كاهش كيفيت زندگي و مشكلات رفتاري و آشفتگي هاي رواني فرزند مبتلا مواجه هستند.

   درمان توصيه شده براي بیماری دیابت بسيار پيچيده و دست و پا گير است و نياز به اندازه گيري قند خون حداقل ٤ مرتبه در روز، كنترل و رصد جذب كربوهيدرات هاي رژيم هاي غذايي، تزريق روزانه سه يا چهار بار انسولين و اصلاح دائمي ميزان انسولين تزريقي متناسب با رژيم غذايي و ميزان فعاليت هاي روزانه كودك دارد.

   از آنجا كه كودكان به تنهايي از انجام مديريت بيماري خود ناتوان هستند، عمده مسئوليت انجام تكاليف درماني بر عهده والدين خصوصا مادر است كه استرس و آشفتگي هاي زيادي را براي او به همراه خواهد داشت. والدين مرز باريكي بين بالا رفتن و پايين افتادن قند خون كودك گزارش مي كنند و در صورتيكه نتوانند اين تعادل را برقرار كنند، احساس گناه و تقصير دارند محدوديت قائل شدن براي رژيم غذايي و فعاليت هاي كودك و انجام مراقبت هاي دردناك روزانه ( اندازه گيري قند خون و تزريق انسولين)، علاوه بر استرس و فشار زيادي كه به والدين تحميل مي كند براي كودكان هم بسيار ناخوشايند است و اغلب نسبت به آن مقاومت نشان مي دهند.

  همانطور پژوهش ها نشان مي دهند اين بيماري اثرات منفي زيادي بر سلامت روان وكيفيت زندگي فرد مبتلا و خانواده اش دارد. بطوريكه كودكان و نوجوانان مبتلابه ديابت نوع يك بيشتر از كودكان سالم درخطر ابتلا به اختلالات روانشناختي مثل افسردگي، اضطراب، اختلالات خوردن و اختلالات رفتاري مثل پرخاشگري و نافرماني هستند.

  اضطراب جدايي و افسردگي با  فوبياهاي خاص همانند ترس شديد از تزريق در اين كودكان بيشتر ديده مي شود. واكنش هايي همچون عدم همكاري، اعتراضات كلامي  و اعتراضات فيزيكي بسيار شايع است. افسردگي در كودكان مبتلا با كنترل متابوليك ضعيف تر، افزايش خطر رتينوپاتي و بستري شدن در بيمارستان همراه هر بار نوسانات ميزان قند است .

  هر بار نوسانات ميزان قند در خون (هايپوگلايسمي يا هايپرگلايسمي) به طور مستقيم با ميزان بروز اختلالات بروني سازي شده (پرخاشگري واختلالات رفتاري) در ارتباط است. والدين كودكان مبتلا اظهار مي دارند كه آنها اغلب مي توانند نوسانات قند خون كودك را از روي رفتارهاي او بفهمند. بالا بودن قند خون آسيب هايي به عملكرد شناختي كودك وارد كرده، منفي گرايي، خلق منفي و انزوا را در پي دارد.

  ديابت به عنوان بيماري خانواده مطرح مي شود و يكي از مشكلات وحشتناكي است كه خانواده ممكن است تجربه كند ابتلاي ناگهاني كودك به بيماري براي والدين بسيار غيرقابل قبول، شوك آور و استرس زا است و نمي توانند آن را باور كنند و تآثيرات منفي بر سلامت روان والدين و كيفيت زندگي آنها مي گذارد پژوهش هاي زيادي نشان مي دهد كه كيفيت زندگي در خانواده هاي داراي فرزند مبتلا به ديابت پايين است و اين امر رابطه مستقيم با كاهش كيفيت زندگي كودك آشفتگي هاي رواني و پايين بودن كنترل متابوليك در كودك دارد.

   تجربه سبك زندگي ناخوشايند پس از تشخيص ديابت فرزند، محدوديت هاي اجتماعي و ارتباطي، كاهش اعتماد به نفس در مورد محافظت از كودك، احساس منفي از دست دادن يك كودك سالم و آشفتگي هاي رواني حاصل از مديريت فشرده ديابت، بالا بودن استرس فرزند پروري و استرس مرتبط با مراقبت از كودك بيمار، بروز حملات هيپوگلايسمي و تعارضات حول محور ديابت از جمله دلايل پايين بودن كيفيت زندگي در والدين داراي فرزند مبتلا به ديابت گزارش شده است.

  بدليل وجود استرس والديني بالا و نگراني زياد نسبت به سلامتي كودك، حساس بودن زياد والدين نسبت به رفتارهاي كودك و اهميت حياتي انجام تكاليف درماني در خانواده هاي داراي فرزند مبتلا به ديابت، والدين بيش حمايتگر بوده و براي متعادل نگاه داشتن قند كودك بيشتر به سمت اعمال فشار و كنترل گري تمايل دارند كه همين امر اضطراب و مشكلات رفتاري كودك اعم از لجبازي نافرماني و پرخاشگري را افزايش مي دهد. استفاده زياد از واژه هاي انضباطي و هشدارهاي مربوط به سلامتي در اين خانواده ها، احساس عدم امنيت و اضطراب در كودك ايجاد كرده، محبوبيت والدين را نزد كودكان كاهش داده و تمكين قلبي و تبعيت از دستور را پايين مي آورد.

  والديني كه از سبك فرزندپروري مقتدرانه بهره مي گيرند، عموما صميمي و پذيرا هستند و به فرزندان خود اجازه مي دهند كه در حد معقول و منطقي در رفتارهايشان آزادي عمل داشته باشند كه اين امر در انتقال مسئوليت انجام تكاليف درماني ديابت به فرزندان (متناسب با سن كودك)بسيار مهم است.

  وجود افسردگي والدين مراقبت مؤثر را ناكارآمد كرده و بستري شدن هاي مكرر كودك را در بيمارستان افزايش مي دهد و منجر به تداخل در فرزندپروري وكاهش كيفيت زندگي مي شود.

  افسردگي در مادران اغلب در نتيجه ترس شديد از هايپوگلايسمي، فشارهاي تغيير سبك زندگي بدليل ديابت فرزند و عدم مهارت آنها در سبك فرزندپروري مقتدرانه اتفاق ميافتد. عدم شراكت و حمايت همسر در انجام تكاليف مرتبط با بيماري، تعارضات حول محور ديابت و پايين بودن كنترل متابوليك در كودك از ديگر عوامل افسردگي در مادران عنوان شده است كه همه مواردذكر شده رضايت كلي از زندگي را كاهش مي دهد.با شناسايي رابطه فكر، احساس و رفتار، افكار منفي مزاحم  مادران در ارتباط با بيماري فرزندشان و با تغيير يا جايگزيني افكار می توان به اصلاح احساسات و رفتارهايشان پرداخت.

نویسنده :

بهارک بیاتی و همکاران : اثربخشي برنامه جامع ارتقاء كيفيت زندگي والدين داراي كودك مبتلا به ديابت بر نشانه های عاطفي- رفتاري فرزندانشان، مجله دانشكده بهداشت و انستيتو تحقيقات بهداشتي، پاییز 1396

نظرات